خاطره ای نا گفته از زلزله بم – ۲

خاطره ای نا گفته از زلزله بم – ۲

بعد زلزله بم  در یک جلسه پرسش و پاسخ با جناب سعیدی کیا که آن زمان ریاست بنیاد مسکن را بر عهده داشتند آشنا شدیم البته ما به عنوان منتقد در دانشگاه تهران چند انتقاد تند و تیز داشتیم که مستند به چندین عکس بود عکسهایی که بنده گرفته بودم و موضوع آن بازسازی منازل تخریب شده در روستاهای بم بود که بر عهده مستقیم بنیاد بود . آری آشنایی من با مهندس سعیدی کیا از آن جلسه آغاز شد مهندسی که عجیب صبور بود و با ما بسیار منصف !

آن روز جالب آن بود که وقتی مستندات را تحویل دادیم و جناب مهندس سعیدی کیا دیدند گفتند که موضوع را پیگیری می کنند و از ما هم دعوت کردند که همدیگر را در بم ببینیم 

از آن تاریخ بنده بارها و بارها با مهندس سعیدی کیا ملاقات داشتم و نامه رسان کودکانی بودم که پدر و مادری نداشتند. مهندس چندین بار محبت کردند و چندین کار را در تسریع آن اقدام نمودند به طور مثال آسفالت کردن حیاط یک مرکز را که بخاطر خاکی بودن موجب  آلودگی چشمان کودکان شده بود را در کوران کارهای اجرایی تلنبار شده بازسازی جلو انداختند

تا آنکه یک بار که بازدیدی از مرکز نگهداری از کودکان مشیز داشتم متوجه شدم مرکز بخاری ندارد و با شروع فصل زمستان تعدادی از کودکان شدیدا سرما خوردن ! یادم هست که ایشان به همراه نمایندگان مجلس که برای بازدید از بم آمده بودند را در مرکز مشاوران که تازه ساخته شده بود ملاقات کردم  با آنکه سرشان شلوغ بود و محافظان کم لطفی می کردند وقت گذاشتند و  دستوری مکتوب دادند که بخاری های برقی را برای مرکز همان شب تحویل من بدهند

نامه را که نوشتند به خنده گفتم مهندس شما که امشب راهی تهرانید شما که نباشیدمن را تو سایت بنیاد هم راه نمی دهند چه برسد به تحویل بخاری

و راست گفتم

آنشب راهم ندادند و فردا هم که رفتم آنقدر سر دواندند که بی خیال نامه مهندس شدم و پول را از جایی دیگر تهیه کردم و بخاری ها را خریدم

شرح واقعه روی داده  را در کنار دستخط ایشان در همان نامه نوشتم دادم دبیرخانه بنیاد که شاید بدستش برسد

هفته بعد همدیگر را در هواپیمایی که به تهران می آمدیم دیدیم

نامه مرا از جیب در آورد و گفت تمام این هفته به یادت بودم دنبالت هم فرستادم اما پیدات نکردم

 گفتم که دیگر نیازی نیست بخاری ها را خریدم

بابت برخوردی که با من شده بود بسیار ناراحت شده بودند برای آنکه از دلش در بیاورم نامه ای که همان روز بازگشت یکی از کودکان دانش آموز بابت آسفالت کردن حیاط یک مدرسه که من دو ماه مراحل اداریش را پیگیریهای  کرده بودم و دستورش را مهندس سعیدی کیا به من هدیه داده بود را هدیه کردم به ایشان

اشتباه نکنم مهمترین جمله آن نامه این بود

پدر عزیزم متشکرم

21 فوریه، 2010 |