گزارش سفر به منطقه زلزله زده بوشهر قسمت اول

گزارش سفر به منطقه زلزله زده بوشهر قسمت اول

از تهران تا بوشهر یک ساعت و بیست دقیقه با هواپیما راه است وارد فرودگاه که می شود با باز شدن درب هواپیما تکلیفت با هوا روشن می شود که قابل تحمل برایت هست یا نیست ؟ برای من که بخشی از دوران سربازیم را در بوشهر سپری کرده ام هوای بهاری بوشهر بسیار آشنا است صبح های دل انگیز و ظهرهای گرم و داغ و شبهای مرطوب و خنک .

در بوشهر دوست عزیزم مهندس نعمتی که از همکلاسی های دوران کارشناسی ارشدم هست منتظرم است و من مهمان خانواده مهربان این جوانمرد هستم شب را در منزل ایشان استراحت می کنیم صبح الطلوع به سوی منطقه زلزله زده براه می افتیم

مهندس نعمتی دوست عزیز من

از بوشهر تا منطقه زلزله زده یکصدو پنجاه کیلومتر راه در پیش است . مسیر تا خور موج به بزرگراه سیراف مشهور است و حداکثر سرعت ۱۱۰ کیلومتر است اما در جاده آمبولانسهای هلال را می توان دید که بالای ۱۶۰ در حال تردد هستند بی آنکه مجرو

حی را حمل کنند با دیدن هایلوکسهای تویوتای هلال که همچون باد از کنارمان می گذرند خاطره زلزله آذربایجان و تصادفات جانی آن زلزله که عزیزان بسیاری را از ما گرفت به یاد می آورم و در دل آرزو میکنم که این بار این بی احتیاطی ها باز هم عزیزی را از ما نگیرد

هوای صبحگاهی خنک است و تا خورموج از خرابی زلزله چیزی در مسیر نمی بینیم از خورموج که بیرون می آئیم تیرهای برقی که فرو افتاده اند خبر از آغاز خرابی های زلزله می دهند محمد آباد / ناصری / سنا / رزم اباد را پست سر میگذاریم در حالی درصد خرابی ها اندک اندک رو به افزایش می گذارد به روستای چاه گاه می رسیم روستایی که تخریب بالای هشتاد درصد دارد .

به نظر خیلی زود رسیده ایم . مردم در حال جمع کردن رختخوابهایی دیشب خودشان هستند که در میانه حیاط و بر روی موکتهای توزیع شده هلال انداخته اند  چادرها هنوز در سطح روستا توزیع نشده است و سه روز از زلزله می گذرد با مردم شروع به مصاحبه می کنیم پیرمردها و پیرزنهایی که خشمگین و دلخور از بی توجهی مسئولان به روستایشان از ما می خواهند دلخوریشان را به مسئولان منعکس کنیم .کاملا مشهود است که از صدا و سیما و خبرنگارهای دولتی که اخبار را زاویه بندی میکنند دل خوشی ندارند.

زن جوانی به اصرار از ما می خواهد که از خانه نو سازش بازدید کنیم شاید این به خاطر آن باشد که ما همدیگر را با عنوان مهندس صدا می کنیم وارد خانه نوساز می شویم اشک در چشمان زن حلقه می زند دیوارها سخت ترک بر داشته است ترکهایی عمیق و جاندار ! می پرسم که خانه را چه کسی ساخته است می گوید با وام بنیاد مسکن ساخته ایم اما ببینید چگونه از بین رفته است ! می پرسم مگر ناظر نداشتید ؟ می گوید ناظر تنها می آمد تائید کند که ما تا کجا کار کرده ایم تا باقی وام را به ما بدهند والا بالای سر کار پیمانکار نبود ! اکنون نمی داند چه کند ؟ از بیرون ساختمان شناژ های افقی و عمودی را نگاه می کنم متاسفانه از محل اتصال از هم جدا شده اند و کار برای مقاوم سازیشان بسیار سخت شده !

با آنکه در سطح روستا ساختمانها بیش از ۸۰ درصد تخریب صد در صد دارند اما به لطف خدا روستا هیچ کشته ندارد و این بسیار برایم جالب است در سطح روستا به راه می افتم و ساختمانها را یک به یک بازدید می کنم اغلب ساختمانها دارای دیوارهای باربر و سقف های طاق ضربی است و  درساخت دیوارها از سنگ و شفته آهک استفاده شده است .

با آنکه زلزله خانه ها را بالای ۸۰ درصد تخریب نموده است اما انچه بیش از هر چیزی جلب توجه می کند خانه هایی است که غرق در ترک و شکاف همچون سربازی از مجروح نجیبانه ایستاده اند و با انکه در هم شکسته اند اما فرو نریخته اند .

در چاه گاه با مادری روبرو می شویم که مواد غذایی خانواده اش زیر آوار مانده و مرد ندارد که برایش آوارها به کنار بزند از حضور بچه های هلال می پرسیم می گوید آمدند چادر دادند و رفتند باز امدند کمپوت و آب معدنی دادند و رفتند می پرسم کسی برای بیرون آوردن لوازمت نیامده کله اش را تکان میدهد و زیر لب میگوید هنوز نه ! در روستا به راه می افتیم  چند وانت در حال جمع کردن لوازم خانه ها هستند به نظر مردم روستا تصمیم به ترک روستا گرفته اند یا شاید می خواهند لوازم خانه خود را فعلا از این بلا تکلیفی نجات دهند . با مردی مصاحبه می کنیم که لوازم منزلش را در میانه حیاط پهن کرده است و سر در میان دستهایش گرفته از نبود امکانات گله مند است می گوید با چند سر عائله و اینهمه لوازم خانه یک چادر کفاف مرا نمی دهد نمیدانم برای نابود نشدن اینها چه کنم شاید تا چندین سال دیگر هم نتوانم یکی از اینها را باز بخرم به تلویزیون و لباسشویی مستعملش اشاره می کند و میدانم که چه می گوید

روستای بعدی روستای حاجی آباد است

12 آوریل، 2013 | برچسبها: ، ،