روی_خط_ گسل / خاطرات مهندس علیرضا سعیدی در زلزله سر پل ذهاب

روی_خط_ گسل    /   خاطرات مهندس علیرضا سعیدی در زلزله سر پل ذهاب

روی_خط_ گسل
خاطرات مهندس علیرضا سعیدی
زلزله ۹۶ ازگله– سرپل ذهاب
قسمت اول
خواهرم بعد از سه سال به ایران باز می گشت ، من و پدرم برای پیشواز به فرودگاه امام رفته بودیم ، دقیقا لحظه ای که خواهرم از گیت گمرک عبور کرده بود و برای گرفتن چمدان هایش منتظر ایستاده بود؛ امیرحسین افسردیر از بچه های موج، اولین خبر زلزله را به من داد ، تا خواهرم از گمرک عبور کند ، با چند تا چک کردن با دوستان متوجه شدم که با یک زلزله بزرگ روبرو هستیم، اما مکان دقیق آن معلوم نبود و بچه ها از وقوع زلزله در خاک عراق می دادند در گروه موج پیشرو اعلام آماده باش کردم تا بچه ها برای اعزام آماده شوند. در چند پیام صوتی هم ازشون خواستم مکان دقیق گسل فعال شده و مرکز منطقه ای که احتمالا بالاترین خرابی ها در آن روی داده است را پیدا کنند ، با خروج خواهرم از گیت گمرک سیل تماسها شروع شد و بنده خدا خواهرم که شوکه شده بود از بی حواسی من و تماسهای پشت سر هم، تلفنم را از من گرفت و گفت بعد سه سال ندیدن من یک ساعت تلفنت را خاموش کن و تلفنم را داخل کیفش انداخت ، با التماس گفتم فقط یک پیغام بگذارم دیگر تلفن برای تو ، در گروه موج پیشرو نوشتم بچه های تیم پیشرو ساعت دوازده شب اعزام و تلفن را پس دادم و از فرودگاه امام به سمت تهران به راه افتادیم .
در منزل ، با وجود پسر و دخترم حواس خواهر از من پرت شد و به سرعت کیف هایی که همیشه برای اعزام آماده در کمد دارم را بیرون اورده ، در ماشین گذاشتم و در میان شادی خانواده از بازگشت خواهرم ، در حالی که خانمم که در تمامی این سیزده سال پشتبان و همراه همیشگی من بوده، لوازم مرا چک می¬کرد که چیزی جا نگذارم با تلفن با بچه های موج هماهنگ کردم که درب منزل ما جمع شوند ، با رسیدن امیرحسین افسر دیر و ناصر نوباغی رأس ساعت دوازده درب منزل ما، از خانواده خداحافظی کردم و خواهری را که سه سال منتظر دیدارش بودم را به خدا سپردم و به سمت تهرانسر منزل احمد رضا نظری به راه افتادیم.
ساعت حدود یک بامداد بود که در جاده به سمت منطقه زلزله زده در حرکت بودیم.

17 دسامبر، 2017 |