شرمگین از زود قضاوت کردن

شرمگین از زود قضاوت کردن

بعدالظهر ها شیرخشک و پوشک و شیشه شیر در سطح شهر توزیع می کردیم . کالاهایی که با انکه بسیار حیاتی بودند اما مشتریان خاص خود را داشتند و همگان بدنبال آن نبودند . قبل از غروب می رفتیم انبار دانشگاه آزاد کالاهای مورد نیازمون رو می گرفتیم و تا غروب هم کارمون تمام می شد

روز دوم بعد از زلزله دم پارک ۲۲ بهمن وقتی داشتم شیرخشک به مادری می دادم خانمی که کودکی در آغوشش در حال شیر خوردن بود مرا صدا زد که به او هم شیر خشک بدهم گفتم خانم این برای بچه هایی است که مادرشان شیر ندارند !شما که دارید به بچه شیر میدهید که ! آن خانم سر را پایین انداخت و ارام گفت من خاله این بچه هستم مادرش مرده و او از دیروز تا الان فقط آب قند خورده ! من هم برای آنکه ارامش کنم سینه به دهانش می گذارم .

با آنکه سالهاست که از آن واقعه می گذرد هنوز هم از زود قضاوت کردنم در خصوص آن شیر زن شرمگینم .

.

.

21 فوریه، 2010 | برچسبها: ،